کتاب در یک نگاه
- نگاه اجمالی به کتاب
- زندگینامه مولف
- گالری تصاویر مولف
- آثار دیگر مولف
- زندگینامه مترجم
- آثار دیگر مترجم
فهرست مطالب
- فصل اول:
- فصل دوم:
- فصل سوم:
- فصل چهارم:
- فصل پنجم:
مقدمه
اولین روز جنگ، خانوادۀ «سینتاسف» را مثل میلیونها خانواده دیگر غافلگیر کرد. بهنظر میرسید که همه از مدتها قبل منتظر جنگ بودند ولی با تمام اینها جنگ در آخرین لحظه مثل بهمن روی سرشان آوار شد و کسی نمیتواند خودش را از قبل کاملاً برای برخورد با یک چنین مصیبت بزرگی آماده کند. سینتاسف و «ماشا» در محوطه کوچک و داغ مجاور ایستگاه راهآهن شهر «سیمفرپل» از شروع جنگ خبردار شدند. آنها تازه از قطار پیاده شده و کنار یک اتومبیل «لینکلن کروکی» کهنه ایستاده و منتظر بودند تا همراهانی پیدا کنند، اتومبیل را با هم کرایه و به آسایشگاه نظامی «گورزوف» بروند. مجری رادیو گفتوگوی آنها را با راننده در مورد اینکه آیا در بازار میوه، گوجهفرنگی یافت میشود یا نه قطع و تمام محوطه را با صدای دو رگه خود پر کرد و شروع جنگ را اعلام…. زندگی از آن لحظه به بعد به دو قسمت غیرقابل جمع تقسیم شد؛ قسمتی که یک دقیقه پیش یعنی قبل از جنگ وجود داشت و قسمتی که حالا بهوجود آمده بود. سینتاسف و ماشا چمدانها را برداشتند و کنار نزدیکترین نیمکت روی زمین گذاشتند. ماشا نشست و سرِ خود را روی دستهایش گذاشت و مثل آدم مسخ شده بیحرکت ماند. سینتاسف بدون اینکه سؤالی از او بکند نزد مأمور رفت تا برای اولین قطاری که از سیمفروپل حرکت میکرد بلیت تهیه کند.
گزیده متن
آنها میبایست تمام راهی را که تا سیمفروپل طی کرده بودند در جهت عکس بپیمایند و به شهر «گرودنو» برگردند. سینتاسف مدت یک سال و نیم بود که در گرودنو، به عنوان سردبیر روزنامه ارتش خدمت میکرد. جنگ که خودش مصیبت بود، مصیبت دیگری هم برای خانواده سینتاسف به همراه آورد که کاملاً جنبه خصوصی داشت. حالا سینتاسف، «رهبر سیاسی» و همسرش اینجا در سیمفروپل هزار «ورست» از دختر یکسالهشان که در گرودنو کنار جنگ مانده بود، دور افتاده بودند. دخترشان آنجا مانده و خودشان اینجا بودند در حالیکه هیچ نیرویی نمیتوانست زودتر از چهار شبانهروز آنها را به دخترشان برساند.
وقتی سینتاسف در صف مراجعهکنندگان برای ملاقات مأمور ایستاده بود تلاش کرد در ذهن خودش مجسم کند که حالا در گرودنو چه خبر است. فکر کرد: آنجا بیش از حد به مرز نزدیک است و مهمتر از همه نیروی هواییست. البته بچهها را ممکن است فوراً منتقل کنند. او به این فکر بود و به نظرش آمد این فکر ممکن است ماشا را هم آرام کند. بعد نزد ماشا برگشت و به او گفت که همه چیز ردیف شد و آنها ساعت 12 شب حرکت خواهند کرد. ماشا سر خود را بلند کرد و مثل شخصی بیگانه به او نگاه کرد و سپس پرسید:

زندگینامه کنستانتین سیمونوف
کنستانتین سیمونوف نویسنده، شاعر و نمایشنامهنویس در سال 1915 د رپتروگراد به دنیا آمد و نخستین اثرش را در سال 1934 به چاپ رساند. سیمونوف زمانی که خبرنگار جنگ بود دست به نوشتن رمانهای مهمش زد که به موضوع جنگ میپرداختند. در سال 1943 سیمونوف رمان «شبها و روزها» را منتشر کرد که این رمان نخستین بخش از سهگانه جنگ جهانی دوم است و به نبرد استالینگراد میپردازد. بخش دوم آن «زندگان و مردگان» (1971- 1959) برنده جایزه لنین در سال 1974 شد. بخش آخر این سهگانه با نام «مردم سرباز به دنیا نمیآیند» (1964- 1963) بار دیگر به جریان قتل عام استالینگراد باز میگردد. در دهه 1970 او دفتر یادداشتها را به چاپ رساند که پایه و مبنای رمانهای جنگ او بود.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.